شاهزاده علی شاهزاده علی ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

ali khorshide zendegiyeman

تولد مامان و بابا

1393/9/13 9:57
نویسنده : maman sahar
154 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم 9 آذر تولد مامان و بابا بود .

8آذر دایی احمد  و عمو مجید اومدن خونمون.وتو شب قبل از بیمارستان مرخص شده بودی . من و بابایی رفتیم خرید بابایی واسه تولدم النگو خرید که خیلی خوشگلن  ازش ممنونم منم یه پیرهن خوشگل که البته یه کادوی دیگه هم هست که هنوز وقت نکردم بخرمش بابایی از طرف تو هم یه چکمه بهم داد که خیلی خوشگله قربونت بشم مرسی پسرم بعدم رفتیم واسه تو لباسای خوشگل خریدیم و بعد مغرب رفتیم دیر خونه ی دایی. خاله ایناهم اومدن و تو کلی واسه فوت کردن شمعا ذوق کردی و میگفتی دوباره روشن کنید جیگری دیگه بابایی بازم منو مثل همیشه سورپرایز کرد و یه هدیه بهم داد گوشی iphon 6 خیلی غافلگیر شدم مرسی همسر عزیزم

بعدشم تو بابایی رفتین خونه ی دایی مجتبی .9 اذر منو تو و بابایی و خاله و رایان جون رفتیم دور زدیم و کنار دریای الی هم رفتیم.

دهم رفتیم ناهار خونه ی خاله زینب .و ظهربه اتفاق اونا رفتیم یه خونه دیدیم دایی هم اومد موقع برگشتن تو رفتی سوار ماشین دایی مجتبی شدی و تا مغرب خونه ی دایی بودی شب هم رفتیم بیرون که دایی هم از پیشمون رد شد همین که دیدیش گریه کردی و پشت سر هم میگفتی دایی دایی .دیگه بابایی به زنگ زد و ماتورو به دایی تحویل دادیم و اخر شب بابایی اومد دنبالت و برگشتی راستی مامانی هم مشغول بافتنیا شده.

11 اذر هم ناهار رفتیم خونه ی عمو مجید و بعد ناهار هم با مامان بزرگ رفتیم نرکوه. شب دایی مجتبی و دوست بابایی اومدن شب نشینی که تا پاسی از شب گفتیم و خندیدیم خیلی بهمون خوش گذشت خیلی همش خنده و خنده وخنده

تو هم رو دستای دایی و توبغلش خوابت برد.

دیروز هم بابا بزرگ اومد پیشمون یه ناهار خوشمزه خوردیم و برگشتیم بوشهر.

سپاس از بابایی که بخاطر همه ی زحماتش دستاشو میبوسم و ممنونم از گل پسری و مرسی از خاله زینب بخاطر کادوی خوشگلش و تشکر میکنم از همه عزیزانم که واسمون زحمت کشیدن..

دوستون دارم..بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)