دیروز ...
سلام عشق مامان دیروز صبح تو با باباییت رفتی نونوایی بعدم دنبال بابا گریه کردی مجبور شدم تورو ببرم تو کوچه وبعدم پارک و کناردریا. بعد از ظهر بابایی من و تو رو برد بندرگاه تو کنار ساحل نشستی و با ماسه ها بازی کردی. منم بابایی رو سور پرایز کردم. بعدش رفتیم بازار بزرگ ماهی فروشها که خیلی جالب بود تو بادیدن ماهی های بزرگ ذوق میکردی و میخندیدی فروشنده ها هم باهات شوخی میکردن. ماهی خریدیم و تو همش شیطونی میکردی. عا شقتم عشق همیشگیمی تو بهترین خاطره ی تموم زندگیمی.. امروزم که جمعه بود رفتیم جزیره ی شیف. اونجا هنوز زندگی به سبک قدیم بود. ولی مسیر قشنگی داشت جاده از وسط دریا عبور میکرد و حس تازه ای به ما داد. بعدهم رف...
نویسنده :
maman sahar
21:25