در حرم عشق
سلام به پسرم که جان منه عزیزم منو و تو وبابایی دیشب رفتیم شهر بازی و خیلی هم بهمون خوش گذشت اما یه اتفاق کوچولو ناراحتمون کرد.. وقتی مشغول بازی بودی لبت به یه هلی کوپتر که مخصوص بازی بود و توهم سوارش بودی خورد و لبت خون اومد و خیلی ناراحتمون کرد اما کمی بعد دوباره با بازیای جدید سرگرم شدی .. در حرم مولایمان ... روز چهارشنبه وقتی از خواب بیدار شدیم نزدیک ظهر بود . صبحونه خوردیم و برای رفتن به حرم اماده شدیم اونروز طرح ترافیک بود و با ماشین خودمون تا نزدیک حرم رفتیم و بعد ماشین گرفتیم و روبروی باب الجواد پیاده شدیم همین الان با یادآوری اون روز اشک توی چشمام حلقه زده. خیلی اشتیاق داشتیم. مامان بزرگ و خاله اینا زیر زمین حرم ...
نویسنده :
maman sahar
12:23